آن وقتها که دانشجو بودیم، استادها برایمان بتی بودند. طبیعی هم بود. اغلب سن و سال و کولهباری از تجربه داشتند و من تازه دو سه ماهی بود که وارد 18 سالگی شده بودم و از روستایی دور وارد محیطی دانشگاهی و شهری شده بودم. مبهوت دو چیز اساتید بودم. اول شهری بودنشان و دوم قدرت کلامشان. در بهت اول، کفش و لباس، آرایش موها، نوع نشستن، تکیه کلام، نوع ایستادن و چیزهایی از این دست را میکاویدم. بهت دوم اما، انگشت به دهان بودم که چطور یک آدم ممکن است این همه مطلب را بداند و درباره هر کدام سخنسرایی کند که گاه هم خیلی شیرین بنماید. در مدرسه و دبیرستان؛ معلمهایی را دیده دل گفته ها...
ما را در سایت دل گفته ها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : czabedinie بازدید : 186 تاريخ : چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت: 2:53